بی قرار

افسران - أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ

خوشا به حال آن تن ‏ها و بدن هائی که روح هاشان فقط درد تن خودشان را احساس می‏ کنند و خوشا به حال آن بدنی که روحش فقط درد بدنش‏ را احساس می‏ کند ، چون آن روح دائما در فکر این است که ناراحتی های این‏ بدن را از بین ببرد . ولی دشوار است حال آن بدنی که روحش ، تنها روح‏ خودش نیست ، روح همه بدن هاست. یک روح ، درد همه را به تنهایی احساس‏ می‏ کند . این بدن است که مجبور است با وجود فراهم بودن همه امکانات ، با دو لقمه نان جو بسازد برای اینکه مبادا در حجاز یا یمامه یک " نان‏ جوخور " پیدا شود . این بدن است که باید کفش وصله‏ دار بپوشد برای اینکه‏ با روحی مانند روح علی ( علیه السلام ) توأم باشد .

شاعر عرب می‏ گوید :
"و اذا کانت النفوس کبارا ، تعبت فی مرادها الاجسام"

روح ها وقتی بزرگ شد ، وای به حال آن بدن ها !

روح وقتی بزرگ شد و روح‏ همه بدن ها شد و درد همه را احساس کرد ، کارش به آنجا می‏ کشد که مجازات‏ می ‏بیند ، برای چه ؟ برای غافل ماندن از حال یک بیوه زن و چند یتیم . میان کوچه ، زنی را می ‏بیند که مشک به دوش گرفته است ، نگاه می ‏کند . علی ( علیه السلام ) آدمی نیست که بی‏ تفاوت از کنار این مناظر بگذرد . علت ندارد که یک زن خودش آب کشی کند ، حتما کسی را ندارد یا کسی دارد ولی او به‏ حال این زن نمی ‏رسد. فورا خودش جلو می ‏رود ، نمی‏ گوید آی شرطه ! آی پاسبان‏ ! آی نوکر ! آی غلام ! آی قنبر ! تو بیا ، خودش جلو می ‏رود . با کمال ادب‏ می ‏گوید : خانم ! اجازه می ‏دهید شما را کمک دهم و من مشک آب را به دوش‏ بکشم ؟ این زحمت را به من بدهید . آن زن می‏ گوید خدا پدر تو را بیامرزد . به خانه آن بیوه زن می ‏رود . همین که مشک را زمین می ‏گذارد ، استفسار می‏ کند که ممکن است برای من توضیح بدهید که چرا خودتان آب کشی می ‏کنید ؟ شاید مردی ندارید ؟ می‏ گوید: بله ، اتفاقا شوهر من در رکاب علی بن ابی‏ طالب کشته شد . من هستم و چند تا یتیم . این کلمه را که می ‏شنود ، سرتاپایش آتش می‏ گیرد . نوشته ‏اند آن‏ شب وقتی برگشت و به خانه رفت ، تا صبح خوابش نبرد . صبح ، نان و گوشت و خرما و پول با خودش بر می‏ دارد و با عجله می ‏رود و در خانه همان زن‏ را می‏زند . می‏ گوید کیستی ؟ می ‏فرماید : من همان برادر مؤمن دیروز تو هستم‏ . به سرعت گوشتها را کباب می‏ کند و به دست خودش در دهان یتیم ها می ‏گذارد و یتیم ها را روی زانو می ‏نشاند و [ آهسته ] به آنها می ‏گوید که از تقصیر علی که از شما غافل مانده بگذرید . آنگاه تنور را آتش می ‏کند. وقتی سر تنور می ‏رود ، صورتش را به آتش نزدیک می ‏کند ، حرارت آتش را احساس می ‏کند ، [ با خود می‏ گوید : ] علی ! حرارت آتش دنیا را بچش و آتش جهنم یادت بیاید ، تا دیگر از حال مردم غافل نمانی . بدنی که باید جور بکشد اینطور است ، بدنی که روحش روح همه مردم است ، اینطور است.

باسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم یا الله

  • ۹۵/۰۹/۱۴
  • بی قرار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی