بی قرار

۳۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

۰۵
مرداد
۹۵

برای محمد همه چیز در جوانی خوش بود حتی شهادت! من اما می‌‌گفتم باید نوه نتیجه‌هایمان را ببینیم! می‌گفت «پس کی شهید شوم؟» و هر دومان بلند بلند می‌خندیدیم...

محلات پایین‌ شهر تهران، کوچه‌ پس کوچه‌های میدان قیام، خانه تازه عروس و دامادی است که انگار برای همه جزئیاتش فکر شده که ظریف و با سلیقه باشد. ساده است ولی قشنگ! ظاهراً همه چیز هم خوب و آرام است، اما نه؛ انگار یک چیز کم دارد. با اینکه همه چیز فراهم است اما مَرد پرجنب و جوش و شیرین خانه نیست! اینجا «محمد» را کم دارد... همان که وقتی نیست تمام خوشی‌های دنیا را از چشم‌های «سادات» می‌اندازد.

 عکس‌هایش همه خانه را پرکرده تا شاید جایش خالی نماند اما نه برای «سادات» که جای جای خانه نشانی از «محمد» دارد، شاید برای دیگران است تا مبادا «محمدِ سادات» را یادشان برود.

آنقدر لحظه‌هایشان زیبا و دوست‌داشتنی بوده که شاید هرکس آن را دیده یا شنیده، برای دل «فاطمه سادات» دعا کند اما او آرام‌تر از این حرف‌هاست: «عقیله بنی‌هاشم ارزشش بیش از این‌هاست»! طوری حرف می‌زند که انگار همه هستی «سادات» تنها «برگ سبزی‌ست تحفه درویش، چه کند بی‌نوا ندارد بیش»!

مردِ این خانه، «محمد کامران» جوان 27 ساله تهرانی است که تنها 27 ماه پس از ازدواجش به شهادت رسید.

مهمان خانه زیبای این شهید جوان بودیم، برای مرور خاطرات او آن هم از زبان همسر جوانش «فاطمه سادات موسوی». اول یک لیوان شربت آلبالوی شیرین و خنک و بعد شروع گپ‌زدن‌های ما. از قرار معلوم «محمد» آنقدر شیطنت داشته که بشود ساعت‌ها از کارهایش خندید و روزها بخاطر نبودنش اشک ریخت.

در ادامه بخش نخست این گفتگو را ملاحظه می‌کنید.      

*خانواده ما

من متولد20 بهمن سال 72 هستم و محمد نهم اردیبهشت 67. ما 8 خواهر و 3 برادریم و محمدآقا 3 پسر و یک خواهر که محمد پسردوم خانواده بود. محمد در دانشکده افسری درس می‌خواند.

* به برکت حسینیه شیخ مرتضی زاهد

پدرم خادم حسینیه شیخ مرتضی زاهد هستند که با پدرمحمد آقا که شغلشان جوشکاری است، رفاقت دارند. یکبار که برای جوشکاری به خانه ما آمدند، برایشان چای بردم.

بعد از رفتنم، از پدر درباره من سوال‌هایی پرسیدند. من ته‌تقاری بودم. همان شب پدر و مادر محمد به خانه ما آمدند. نمی‌دانستیم موضوع از چه قرار است. وقتی رفتند تماس گرفتند و گفتند اگر اجازه بدهید فردا شب مجدداً به خانه شما می‌آییم اما این‌بار با پسرم و برای امر خیر!

*جواب مثبت در شب خواستگاری!

شب که آمدند خواستند که ما باهم صحبتی داشته باشیم. حدوداً 2 ساعت صحبت‌هایمان طول کشید. از کارش حرف زد و از مأموریت‌هایش! فکر می‌کرد اگر بیشتر توضیح دهد ممکن است من منصرف شوم. اما اصرار کردم هرچه باید بدانم را بگوید. گفت «می‌گویم. اما اگر به هر دلیلی این وصلت انجام نگرفت، در مورد نوع کارم با هیچ‌کس حرفی نزنید.» گفت حتی ممکن است برخی مأموریت‌هایم یک سال به طول بیانجامد و ... آن شب بیشتر او حرف زد. همان شب از من جواب مثبت را گرفت!


  • بی قرار
۰۲
مرداد
۹۵

افسران - اولا که غلط میکنید

  • بی قرار
۰۲
مرداد
۹۵

میدونی فرق شما افسرانیها با روز چیه؟ روز 30 تاش باید جمع بشه تا ماه بشه ولی شماها همین جوری "ماااااااااهی د " خدا خفتون نکنه ️ واسه تایید لینک آدمو مجبور به گفتن چه

افسران - میدونی فرق شما افسرانیها با روز چیه؟
روز 30 تاش باید جمع بشه تا ماه بشه
ولی شماها همین جوری "ماااااااااهی د "
خدا خفتون نکنه ️
واسه تایید لینک آدمو مجبور به گفتن چه دروغایی که نمیکنید خخخخ

  • بی قرار
۰۲
مرداد
۹۵

افسران - قابل توجه بعضیا...

  • بی قرار
۰۲
مرداد
۹۵

افسران - دست نوشته رهبر برای الهام چرخنده

  • بی قرار
۰۲
مرداد
۹۵

افسران - انرژ هسته ای ....

  • بی قرار
۰۲
مرداد
۹۵

افسران - سید حسن "نصرالله؛فرزن د " خلف امام روح الله

  • بی قرار