کمی به خود بیاییم......(2)
پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۷ ب.ظ
چند دقیقه قبل از اذان مغرب، داشت با عجله از خانه خارج میشد.
پرسیدم: «حسین! کجا میروی با این عجله؟»
همانطور که فاصله میگرفت، گفت: «با یکنفر قرار ملاقات دارم.»
و رفت.
از برادرش پرسیدم:« کجا میرفت با این عجله؟»
خندید و گفت: «میرفت مسجد جامع تا نمازش را اوّل وقت بخواند.»
شهید «غلامحسین خزاعی» به نقل از ماهنامه امتداد شماره 82 / ص42
- ۹۵/۰۳/۲۰