بی قرار

۳۲ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۰
آذر
۹۵

قصه، قصه فرزند برومندی است از همین آب و خاک، زاده ی کویر و دست پرورده ی یکی از شیر زنانی که ام البنین گونه عباسش را برای حفظ حریم زینب راهی نمود . قصه قصه ی عباس است و باز هم روایت عباس و زینب حسین . و باز هم حکایت عباس و  ادب او . عباس دانشگر، جوان مومن انقلابی، یکی از فارغ التحصیلان دانشگاه امام حسین بود که در سن 23 سالگی در حالی که تازه دو ماه از نامزدیش میگذشت، برای دفاع از اسلام راهی سوریه شد. به گفته ی مادر" گویی خدا میخواست فرزندم را بیازماید " و چه خوب  این آزمون را پشت سر گذاشت . به سراغ مادر شهید رفتیم تا راه تربیت فرزندانی مهدوی و زینبی را برای من و شما مادرانت ایران زمین بگشاید.

بهتر است از روزهای قبل از تولد عباس شروع کنیم، برای ما از روزهای آغاز زندگی مشترک بگوئید؟

15 ساله بودم که با آقای دانشگر ازدواج کردم . پدر عباس پاسدار و بیشتر اوقات را در جبهه بود. او حتی هنگام تولد فرزند دومم هم در جبهه بودن و بعد از 3-4 ماهه شدن بچه آمدد . شرایط سختی بود اما من با شرایط جبهه و جنگ بیگانه نبودم . دائی خودم هم پاسدار و در جنگ به شهادت رسیده بود. راستش را بخواهید خودم زندگی با یک پاسدار را خیلی دوست داشتم. اما برکات معنوی ای در زندگیم وجود داشت که تحمل این شرایط را برام آسان میکرد . یادم هست از همان اوائل زندگی بیشتر اوقات نمازهایمان را  به جماعت میخواندیم . حتی اگر گاهی مسجد نمیرفتیم درخانه نماز جماعت دو نفره برپا می کنیم.

همسرم چند روز قبل از تولد عباس، به مجلس عزای اهل بیت رفته بود. با شنیدن روضه عباس دلش لرزیده و نیت کرده بود  نام پسرش را عباس بگذارد.

از کودکی عباس و ویژگی‌هایش بگویید؟

ما 4 فرزند داشتیم. دخترم اولین و بعد از او سه پسر داشتم که عباس آخرین پسرم بود . عباس متولد 18 اردیبهشت 73 و بچه بسیار باهوش و زرنگی بود. از همان بچگی سوالاتی میکرد که پاسخ آن ها را نمی دانستم. عباس از کدوکی شجاعت و نترس بود. وقتی کوچک بود او را با خودم به مسجد و مراسم اهل بیت می‌بردم. از 8-9 سالگی بصورت مرتب نماز خواندن را شروع کرد.

بزرگتر هم که شد بیشتر وقتش را در مسجد بود. در جلسات بسیج شرکت می‌کرد و یا در حال تدارک مراسمات و پشتیبانی هیئت های مذهبی بود. عباس جوان خوش رو و شوخ طبعی بود، همه اهل محل و مسجدی‌ها دوستش داشتند. اهل مطالعه هم بود. علاقه ی زیادی به داستان انبیا و قصه های قرآنی داشت.

از 9 سالگی، هر سال در مراسم اعتکاف شرکت می کرد تا 13 رجب امسال که همان روز به سوریه پرواز داشت. همسرم همیشه به پسرها می‌گفت: «شما باید با اسرائیل بجنگید و شهید شوید.»

بچه ها که حوصلشون سر میرفت، مادر اونا رو دور خودش جمع میکرد و براشون داستان اهل بیت را تعریف میکرد. از مظلومیت انها میگفت و اینکه قرنهاست اسلام و شیعه مظلومن.از دایی شهیدش میگفت و از شهادت که هنر مردان ان زمان بوده.یکروز در همین حین از پسرها خواسته بود که اگر امام زمان ظهور کردن و مادر در قید حیات نبوده،سلام مادر را به ایشان برسانند!

از کنکور و دانشگاه عباس برایمان بگویید؟

عباس در سالهای تحصیل خوب درس میخواند . بچه ی زرنگ و باهوشی بود. به ریاضی علاقه داشت و رشته اش هم همین بود. همان سال اولی که امتحان کنکور داد، مهندسی کامپیوتر دانشگاه سراسری سمنان قبول شد. همزمان در آزمون دانشگاه امام حسین(ع) هم شرکت کرد و پذیرفته شد . با اینکه بیشتر فامیل و اطرافیان توصیه میکردند که مهندسی کامپیوتر را ادامه دهد اما او دانشگاه امام حسین(ع) را انتخاب کرد. مهرماه 1390 وارد دانشگاه امام حسین(ع) شد. و بعد از پایان تحصیلات بطور رسمی کارش را در سپاه شروع کرد.

یکبار که به محل کارش رفته بودیم، مسئولش خیلی از اخلاق، صبر و ادب عباس تعریف می کرد. میگفت:«با اینکه کار عباس مرتب در ارتباط با ارباب رجوع بوده است اما عباس برای هر مراجعی که وارد اتاق میشد، تمام قد می ایستاد و با روی خوش کار آنها را انجام میداد.»

یک سال قبل از شهادت عباس خواب دیدم  که با پسرم  وارد باغ سرسبز و بزرگی شدم  که مقام معظم رهبری بر سکویی در باغ نشسته بودند. با عباس خدمت آقا رفتیم و سلام کردم و احوال آقا را جویا شدم  . آقا به عباس اشاره کردند که :پیش من بیا. عباس کنار آقا نشست و آقا دو سه بار دست به سر پسرم کشید و به عباس جملاتی گفتند که بعد از خواب دیگر یادم نیامد اون جملات چه بودند.

گویا فرزندتان در زمان دانشجویی و بعد از فارغ التحصیلی خیلی فعال بودند. شما در جریان فعالیتهایشان بودید؟

واقعیت آن است که ما خیلی چیزها را بعد از شهادتشان فهمیدیم. عباس هیچوقت از کارها و کلاسهایش چیزی به ما نمیگفت. بعد از شهادتشان فهمیدیم که ایشان دوره های بینش مطهر را گذرانده و مدتی بود در دانشگاه، سطح 1 بینش مطهر را تدریس میکرده است. یا اینکه مدرک کارشناسی ادوات نظامی را هم گرفته بود. از دوستانشان شنیدیم که مرتب در کلاسهای استاد پناهیان و دکتر  عباسی شرکت میکرده است.

ارتباط عباس با پدر و مادرش و بقیه خانواده چطور بود؟

 خانواده خیلی به عباس وابسته بود. خواهرش خیلی دوستش داشت. پدرش دلتنگ صدایش میشد. از او می خواستیم بیشتر به ما سر بزند، اما عباس تمام هفته را سر کار بود و آخر هفته ها هم در کلاسها و مراسم سخنرانی شرکت میکرد. البته او هم ابراز دلتنگی میکرد. این سالهای آخر احساس می کردم عباس خیلی بزرگتر از سنش است.

یک روز بعد از ظهر داشتم دعا میخواندم ، که زنگ در خانه را زدند . فکر کردم بچه ها هستند . در را با آیفون باز کردم و نشستم سر دعا خواندن. یکباره دیدم عباس وارد شد. دو زانو مقابلم زانو زد و صورت و دستانم را غرق بوسه کرد. هر بار که من یا پدرش وارد اتاق میشدیم ، تمام قد می ایستاد. سفارش مقام معظم رهبری را زیاد به ما میکرد و از ما میخواست بعد از دعا برای امام زمان(عج) برای ایشان خیلی دعا کنیم.

چه شد که عباس تصمیم به ازدواج گرفت؟

از نظر من عباس همه ی ارکان وجودی یک انسان کامل را داشت، فقط مانده بود که ازدواج کند. درباره ازدواج با او صحبت کردم و چند تا دختر خوب از جمله دختر عمویش را  معرفی کردم. قرار شد فکر کند و به ما اطلاع دهد. از تهران تماس گرفت. دختر عمویش را انتخاب کرده بود .

پسر در کت شلوار دامادی چه خواستنی شده بود. دل پدر از دیدن قد و بالای پسر غنچ میرفت و اشک شوق در چشمان مادر میدرخشید. مراسم نامزدی باقرائت خطبه محرمیت بین عروس و داماد برگزار شد و حالا همه دعاگوی داماد 23 ساله و عروس  17 ساله بودند.  عروس و دامادی از جنس عباس و فاطمه.

خانم دانشگر عباس از کی زمزمه رفتن به سوریه را آغاز کرد؟

دی ماه 94 بود. یکبار از تهران آمد سمنان و گفت :«میخواهم به سوریه بروم» راستش را بخواهید به فکر فرو رفتم. اما گفتم: «برو ،خدا پشت و پناهت.» پدرش هم راضی بود. عباس خیلی خوشحال شد شاید باور نمیکرد ما این قدر زود راضی شویم. میخندید و میگفت :«آفرین به شما . خانواده دوستانم  به این راحتی راضی نشدند.»  فقط خواهرش و همسرش خیلی راضی نبودند. که خودش با همسرش صحبت کرد تا رضایتش رات جلب کند.

مسئولینش از تیزهوشی او متحیر بودند و آینده ی خوب و درخشانی در سپاه برایش تصور می کردند، می گفتند برایش فکرها دارند. تصور میکردند بعد از عقد، حال و هوای رفتن به سوریه از سرش میرود. اما او با التماس، می خواست به سوریه برود و از ترس دلبستگی به دنیا و زمینگیری بارها گریه کرده بود.

خانم دانشگر درباره روزهای حضور فرزندتان در سوریه برایمان بگویید؟

عباس هر دو سه روز یکبار، با ما تماس میگرفت. گویا در سوریه اول به زیارت حرم حضرت زینب(س) رفته بود. همراهانش پس از شهادت عباس به ما گفتند که عباس شهادت را از خانم -حضرت زینب -گرفت . آن ها آخرین نجواهای عباس،  هنگام زیارت را خوب به یاد دارند. یادم می آید پدر عباس به من گفت:« شب قبل از رفتن عباس به سوریه به تهران رفته است، خیلی خوشحال بود. خنده هایش، آرامشش، برق چشمانش، همه و همه ، مرا یاد همرزمانم در زمان جنگ می انداخت، یاد شبهای عملیات. این سالهای آخر دفاع مقدس دیگر با دیدن برق چشمان بچه ها میفهمیدیم که زمینی نیستند و من شب آخری که عباس را دیدم، یقین کردم که دیدار آخر است و  عباسم آسمانی شده است.»

این روزهای آخر هم من و هم پدرشان خیلی دلتنگ بودیم. اما دو روز قبل از شهادت به یکباره آرامش عجیبی بر وجودم حاکم شد. همسرم هم همین حال را داشت. در آخرین تماس به من گفت:«یادتان است، هنگام آمدن به من گفتید اگر شهید شدی شفاعتم کن؟» جواب دادم :«من گفتم اما همه دعا میکنند که شما سالم برگردی. ما منتظریم .» خندید و گفت: «مادر! شاید دعای شما برعکس مستجاب شود! »

با همه این اوصاف مادر هنوز امید به برگشت پسر دارد .روزهایی که عباس در سوریه داشت از اسلام دفاع میکرد، مادر عباس مشغول تدارک مراسم جشن عقد او بود. همه ی خریدها را انجام داده و حتی نقل را برای پاشیدن بر سر عروس و داماد مهیا کرده بود . نقلی که نثار پیکر پاک عباس شد .

چطور از شهادت پسرتان مطلع شدید؟

خبر شهادت عباس همان روز حادثه در فضای مجازی منتشر شده بود، اما ما چیزی نمی دانستیم. جمعه 4 رمضان بود و ما افطار منزل دخترم دعوت بودیم . شب که برگشتیم ، فامیل های دور به خانه ما آمدند . تعجب کردم این وقت شب علت حضورشان چه بوده است؟

چهره غمگین آنها تعجب مرا بیشتر برانگیخت، اما با توجه به ارامشی که پیدا کرده بودم ، اصلا فکر نمیکردم اتفاقی افتاده باشد تا اینکه یکی از اقوام پرسید: میدانید عباس مجروح شده؟ چشمان اشک آلودشان چیز دیگری میگفت. پرسیدم عباس شهید شده؟ همه زدند زیر گریه و آن موقع بود که فهمیدم پسرم به آرزویش رسیده است و همان لحظه خدا را شکر کردم.

واقعا خدا را شکر کردید!؟ آرزو  نکردید کاش پسرتان شهید نشده بود؟

عباس من برای مردن حیف بود. او باید شهید میشد. این اواخر فوق العاده شده بود ، نماز خواندنش را خیلی دوست داشتم ، خیلی زیبا نماز میخواند. با نگاه کردن به او هنگام نماز آرامش میگرفتم. یک جورایی ما یقین داشتیم عباس شهید میشود .

وقتی پسرم رفت از خدا خواستم اگر عاقبت به خیری بچه ام در شهادت است ، شهید و اگر در ماندن و خدمت کردن است بماند . عباسم از من خواسته بود برای شهادتش دعا کنم. هنگام دفن کردن پیکرش ، به او گفتم :"شیرم حلالت مادر!  ازت راضیم . سربلندم کردی"

دختر عموی عباس چند روزی بعد از شهادت پسرم تعریف کرد که: « خواب دیدم عباس لباس احرام پوشیده ودر میان جمعیتی که همه لباس سفید به تن دارند ایستاده است . با خودم گفتم تا آنجا که میدانم ،  عباس مکه نرفته. خانمی کنارم بود و به من گفت : عباس امشب مهمان شهدای مناست . » پسرم خیلی بعد از حادثه منا بیقرار شده بود و تا مدتها آرامش نداشت. تا مدتها عکس شهدای منا را در اتاقش نصب کرده بود.

به عنوان سخن پایانی چه سفارشی به خواهران و مادران این سرزمین دارید ؟

من کوچکتر از آنم که به کسی سفارشی بکنم . اما از خواهرانم خواهش میکنم با بی حجابی دل شهدا را به درد نیاورند. وظیفه ما رعایت حجابمان و دفاع از ولایت فقیه است . از پدر و مادرها و خانواده ها هم خواهش میکنم برای رفتن فرزندانشان به سوریه و پیوستن به جبهه مقاومت خیلی سخت گیری نکنند . چون اگر بچه های ما نروند آنها به خاک و کشور ما تجاوز میکنند .

با آنکه حدود 50 روز از شهادت عباس دانشگر میگذرد اما هنوز هم هر روز خانواده شهید میزبان اقشار مختلف مردم از سراسر کشور میباشند . مردمی که بیشتر انها عباس را نمیشناختند و حتی او را ندیده بودند . اما نمیدانم چه سری در چهره ی این جوان نهفته است که هر بیننده ای را مجذوب خود میکند. قطعا این مصداق کلام الهی است  که میفرماید «و تعز من تشاء و تذل من تشاء» و خداوند چه خوب به وعده هایش عمل میکند. تنها ایمان و توکل واقعی به خداوند است که میتواند چنین بینشی عمیق به یک جوان 23 ساله بدهد . دلم میخواست ساعتها پای صحبتهای مادر و پدر عباس دانشگر بنشینم . اما قرار است آنها میزبان امام جمعه یکی از شهرستانها باشند. پس از آنها قول میگیرم که دعایمان کنند .

من و شما رخواهر خوب سرزمینم را تا فرزندان ما نیز عاقبت به خیر شوند و مایه  سر بلندی ما در مقابل شهدای اسلام  وسرور و سالارشان باشند .

گفتگو از: وحیده عطوفی

منبع: طنین یاس

  • بی قرار
۲۰
آذر
۹۵

Related image

شهید عباس دانشگر متولد 72 اهل سمنان و از دانشجویان دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین(ع) بود که بیستم خرداد ماه در دفاع از حریم اهل بیت(ع) توسط تروریست‌های تکفیری در سوریه به شهادت رسید. وصینامه این شهید را در زیر می خوانید.


بسم الله الرحمن الرحیم

آخر من کجا و شهدا کجا خجالت می‌کشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم من ریزه خوار سفره‌ی آنان هم نیستم،  شهید شهادت را به چنگ می‌آورد راه درازی را طی می‌کند تا به آن مقام می‌رسد اما من چه!


سیاهی گناه چهره‌ام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده، حرکت جوهره‌ اصلی انسان است و گناه زنجیر، من سکون را دوست ندارم. عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است، سکونم مرا بیچاره کرده. در این حرکت عالم به سمت معبود حقیقی دست و پایم را اسیر خود کرده، انسان کر می‌شود، کور می‌شود، نفهم می‌شود، گنگ می‌شود و باز هم زندگی می‌کند.


بعد از مدتی مست می‌شود و عادت می‌کند به مستی و وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم.  درد را، انسان بی هوش نمی‌کشد، انسان خواب نمی‌فهمد، درد را، انسان با هوش و بیدار می‌فهمد.


راستی! دردهایم کو؟ چرا من بیخیال شده‌ام؟ نکند بی هوشم؟ نکند خوابم؟ مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم. قلب چند نفرمان به درد آمد؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟ آیا مست زندگی نیستیم؟


خدایا تو هوشیارمان کن، تو مرا بیدار کن، صدای العطش می‌شنوم صدای حرم می‌آید گوش عالم کر است. خیام می‌سوزد اما دلمان آتش نمی‌گیرد.


مرضی بالاتر از این چرا درمانی برایش جستجو نمی‌کنیم، روحمان از بین رفته سرگرم بازیچه دنیاییم. الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ما هستیم، مرده‌ام تو مرا دوباره حیات ببخش، خوابم تو بیدارم کن. خدایا! به حرمت پای خسته‌ رقیه (س) به حرمت نگاه خسته‌ زینب (س) به حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر (عج) به ما حرکت بده.


عباس دانشگر 1395/2/2

  • بی قرار
۲۰
آذر
۹۵


روایت داستانی غم انگیز از فرشته مرگ برای پیامبر اسلام(ص) که بسیار آموزنده و مفید است.

 روزی رسول خدا(ص) نشسته بود که عزراییل به زیارت آن حضرت آمد.سپس پیامبر خدا(ص) از او پرسید :ای برادر، چندین هزار سال است تو مامور قبض روح انسان ها هستی. آیا در هنگام جان کندن آنها، دلت برای کسی به رحم آمد؟

عزراییل گفت: در این مدت دلم برای دو نفر سوخت. اولی اینکه روزی دریا طوفانی شد و امواج سهمگین دریا یک کشتی را درهم شکست.  همه سرنشینان کشتی غرق شدند. تنها یک زن حامله زنده ماند. او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج متلاطم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند. در این میان فرزند پسری از او متولد شد و من مامور شدم جان آن زن را قبض کنم در آنجا دلم به حال آن پسر سوخت.


دومی اینکه پادشاهی به نام شداد بن عاد که در مقابل پیامبر زمان خود، حضرت هود ایستاد و به دنبال ساختن یک مکان با اوصاف بهشت برای خود بود، سالها برای ساختن آن تلاش مداوم کرد و همه توان و امکانات و ثروت خود را صرف آن کرد. خروارها طلا و گوهر های دیگر برای ساختن ستون ها و سایر زرق و برق آن خرج کرد تا اینکه آن باغ تکمیل شد. وقتی که آن پادشاه خواست از آن باغ دیدار کند و همین که خواست از اسب پیاده شود، تا اینکه خواست پایش را از رکاب بر زمین قرار دهد، فرمان از سمت خدا آمد که جان او را قبض کنم.در آن هنگام آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و بر اثر اتفاقاتی مرد.در اینجا نیز دلم به حال او سوخت. به دلیل اینکه عمری را به امید دیدار بهشتی که ساخته بود به سر برد، سرانجام هنوز چشمش بر آن نیافتاده بود اسیر مرگ شد.


در این هنگام جبریل فرشته دیگر مقرب الهی  به محضر پیامبر(ص) رسید و گفت: ای محمد(ص) خدایت سلام رساند و می فرماید: به عظمت و جلالم سوگند که آن کودک همان شداد ابن عاد آن پادشاه ظالم بود. او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم، بی مادر تربیت کردیم وبه پادشاهی رساندیم، اما در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما را برافراشت. سرانجام عذاب سخت ما او را فراگرفت. در نهایت همه بدانند که خدا به کافران مهلت می دهد ولی آنها را رها نمی کند.


منبع: باشگاه خبرنگاران جوان؛

  • بی قرار
۱۴
آذر
۹۵

افسران - أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ

خوشا به حال آن تن ‏ها و بدن هائی که روح هاشان فقط درد تن خودشان را احساس می‏ کنند و خوشا به حال آن بدنی که روحش فقط درد بدنش‏ را احساس می‏ کند ، چون آن روح دائما در فکر این است که ناراحتی های این‏ بدن را از بین ببرد . ولی دشوار است حال آن بدنی که روحش ، تنها روح‏ خودش نیست ، روح همه بدن هاست. یک روح ، درد همه را به تنهایی احساس‏ می‏ کند . این بدن است که مجبور است با وجود فراهم بودن همه امکانات ، با دو لقمه نان جو بسازد برای اینکه مبادا در حجاز یا یمامه یک " نان‏ جوخور " پیدا شود . این بدن است که باید کفش وصله‏ دار بپوشد برای اینکه‏ با روحی مانند روح علی ( علیه السلام ) توأم باشد .

شاعر عرب می‏ گوید :
"و اذا کانت النفوس کبارا ، تعبت فی مرادها الاجسام"

روح ها وقتی بزرگ شد ، وای به حال آن بدن ها !

روح وقتی بزرگ شد و روح‏ همه بدن ها شد و درد همه را احساس کرد ، کارش به آنجا می‏ کشد که مجازات‏ می ‏بیند ، برای چه ؟ برای غافل ماندن از حال یک بیوه زن و چند یتیم . میان کوچه ، زنی را می ‏بیند که مشک به دوش گرفته است ، نگاه می ‏کند . علی ( علیه السلام ) آدمی نیست که بی‏ تفاوت از کنار این مناظر بگذرد . علت ندارد که یک زن خودش آب کشی کند ، حتما کسی را ندارد یا کسی دارد ولی او به‏ حال این زن نمی ‏رسد. فورا خودش جلو می ‏رود ، نمی‏ گوید آی شرطه ! آی پاسبان‏ ! آی نوکر ! آی غلام ! آی قنبر ! تو بیا ، خودش جلو می ‏رود . با کمال ادب‏ می ‏گوید : خانم ! اجازه می ‏دهید شما را کمک دهم و من مشک آب را به دوش‏ بکشم ؟ این زحمت را به من بدهید . آن زن می‏ گوید خدا پدر تو را بیامرزد . به خانه آن بیوه زن می ‏رود . همین که مشک را زمین می ‏گذارد ، استفسار می‏ کند که ممکن است برای من توضیح بدهید که چرا خودتان آب کشی می ‏کنید ؟ شاید مردی ندارید ؟ می‏ گوید: بله ، اتفاقا شوهر من در رکاب علی بن ابی‏ طالب کشته شد . من هستم و چند تا یتیم . این کلمه را که می ‏شنود ، سرتاپایش آتش می‏ گیرد . نوشته ‏اند آن‏ شب وقتی برگشت و به خانه رفت ، تا صبح خوابش نبرد . صبح ، نان و گوشت و خرما و پول با خودش بر می‏ دارد و با عجله می ‏رود و در خانه همان زن‏ را می‏زند . می‏ گوید کیستی ؟ می ‏فرماید : من همان برادر مؤمن دیروز تو هستم‏ . به سرعت گوشتها را کباب می‏ کند و به دست خودش در دهان یتیم ها می ‏گذارد و یتیم ها را روی زانو می ‏نشاند و [ آهسته ] به آنها می ‏گوید که از تقصیر علی که از شما غافل مانده بگذرید . آنگاه تنور را آتش می ‏کند. وقتی سر تنور می ‏رود ، صورتش را به آتش نزدیک می ‏کند ، حرارت آتش را احساس می ‏کند ، [ با خود می‏ گوید : ] علی ! حرارت آتش دنیا را بچش و آتش جهنم یادت بیاید ، تا دیگر از حال مردم غافل نمانی . بدنی که باید جور بکشد اینطور است ، بدنی که روحش روح همه مردم است ، اینطور است.

باسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم یا الله

  • بی قرار
۱۴
آذر
۹۵

افسران - قرار روزانه (چگونه یک نماز خوب بخوانیم )

فکر میکنی فقط خودتی و این گوشی!
سرک میکشی اینور و اونور
حالا شایدم از رو کنجکاوی !

یهو به خودت میای میبینی
اوه ۱۰ تا کانال خاک به سری عضو شدی
کلی هم عکس و فیلم بد دیدی !

دیگه از اینجا به بد شیطون ولت نمیکنه
سر نماز اون صحنه ها میاد جلو چشت

تووتنهایی هات اون عکسها....!

لفت بده !

برای حضور قلب در باید چشماتو مراقبت کنی دوست من ....

  • بی قرار
۱۱
آذر
۹۵

افسران - حضرت محمد (ص) : ترک غیبت از ده هزار رکعت نماز مستحبی نزد خداوند محبوبتر است.

  • بی قرار
۱۱
آذر
۹۵

افسران - دهه هفتادی پولدار

افسران - دهه هفتادی پولدار

می گویند این شهدا برای |پول| رفتند،بی انصاف است کسی که همچین چیزی بگوید! وقتی دخترت و خانواده ات را تنها میگذاری و جانت را میگذاری و میروی تا دفاع کنی یعنی عشق اگه عُرضه داری خودت جانت رو بذار به روی دست و برو... تو که می گویی برای |پول| رفتن خب،توهم بیا و پول بگیر! متنفرم،از تفکر کوته فکری بعضیا...! به همسر شهید گفتن تو بعد از شهآدت همسرت چه چیزی را تغییر دادی؟ گفت:خآنه ام با چراغ بود و حالآ تنها تغییرش اینست دیگه بی چراغ شد... نمی تونی درک کنی نه،نمی تونی من هم نمی تونم باید باشی بجایش و غم را در خودت بریزی...! احمد مشلب شهیدی که پولدار ترین شهید بود وبه شهآدت رسید شهید مدافع حرم (احمد مشلب).... از شهدای لبنان در سوریه.....فاتحه +صلوات مدافع حرم بخاطر عشق رفتن عشق به حضرت زینب"س"...

  • بی قرار
۱۱
آذر
۹۵

حامیان تسلیحاتی داعش

پایگاه "گلوبال ریسرچ" کانادا در تازه ترین گزارش افشاگرانه خود، فهرستی را از 6 کشور به همراه رژیم صهیونیستی، به عنوان حامیان گروه تروریستی داعش در جهان معرفی کرد.

گلوبال ریسرچ در گزارشی تأکید کرد که این فهرست را "تم اندرسون" نویسنده و مولف آمریکایی برای کتابش تهیه کرده،  و قرار است این کتاب تحت عنوان "جنگ پلید در سوریه" بزودی منتشر شود.

اندرسون در این کتاب به کشورها و طرف های حامی داعش و راههای این حمایت پرداخته است.

بر اساس این گزارش، عربستان، ترکیه، قطر، رژیم صهیونیستی، انگلیس، فرانسه و آمریکا از داعش حمایت و پشتیبانی می کنند، که به طور مختصر نقش هریک از آنها در این حمایت به شرح زیر است:

* عربستان

در سال 2006 میلادی، عربستان از آمریکا دستور مستقیم برای تشکیل داعش (در عراق) برای جلوگیری از نزدیک شدن روابط این کشور با ایران دریافت کرد.

در سال 2011 میلادی، عربستان از شورش مسلحانه در شهر درعای سوریه پشتیبانی کرد، و به حمایت مالی و تسلیحاتی از همه عناصر مسلح در سوریه پرداخت، و جبهه بندی بین این عناصر را حفظ کرد تا از استقلال آنها بکاهد.

* ترکیه

دولت ترکیه گذرگاه امنی را برای عناصر مسلح جهت عزیمت به شمال سوریه فراهم کرد و جبهه النصره را با همکاری عربستان ایجاد کرد. این کشور گروه مسلح موسوم به "جیش الفتح" را در عملیات یورش در شمال سوریه در سال 2015 میلادی فرماندهی کرد و میزبان سران گروههای مسلح بود و روند فروش نفتی را که داعش به چنگ آورده بود، سازماندهی کرد و خدمات پزشکی به داعش ارایه داد.

* قطر

در دوره 2011 تا 2013 میلادی، قطر میلیاردها دلار به گروه اخوان المسلمین مرتبط با گروههای مسلح نظیر گروه "فاروق" اف.اس.ای داد.

بعد از سال 2013 میلادی، قطر از ائتلاف جیش الفتح با محور ترکیه - عربستان حمایت کرد.

* رژیم صهیونیستی

همه جنگجویان مسلح در سوریه را با سلاح و تقدیم خدمات پزشکی یاری رساند. داعش و جبهه النصره از جمله این گروهها بودند که از حمایت رژیم صهیونیستی برخوردار شدند. علاوه بر اینکه مراکز هماهنگی در جولان اشغالی سوریه برای آنها ایجاد کرد.

* انگیلس

این کشور به عناصر مسلح در سوریه به منظور همکاری نزدیک با هسته های القاعده کمک تسلیحاتی کرد و این کمک ها برای گروههای مسلح یاد شده به طور منظم ادامه یافت.

* فرانسه

دولت فرانسه خط مشی انگلیس را در کمک تسلیحاتی منظم به گروههای مسلح در سوریه دنبال کرد.

* آمریکا

نقش آمریکا در حمایت از داعش فراگیرتر بود؛ به گونه ای که هدایت و هماهنگی همه فعالیت های کشورها و طرف های حامی داعش را برعهده داشت و از پایگاههای نظامی در ترکیه، قطر، اردن، عراق و عربستان برای این منظور استفاده کرد.

گلوبال ریسرچ نوشت: آمریکا داعش را از مناطق کردنشین دور و آنها را رها کرد تا به سوریه حمله کنند. به گفته مسئولان عراقی، آمریکا به داعش به طور مستقیم از طریق هوایی سلاح می رساند.


منبع: العالم
  • بی قرار
۱۱
آذر
۹۵

پهپادهای که در سال‌های اخبر بسیار محبوب شده‌اند، کاربردهای مفید و مضر زیادی دارد و حتی گروههای افراطی نیز از آن‌ها برای اهداف تروریستی استفاده می‌کنند.

گروهی از محققان آمریکایی و استرالیایی یک سلاح ضد پهپاد ساخته‌اند که این هواپیماهای بدون سرنشین رباتیک را از فاصله دو کیلومتری هدف قرار می‌دهد.
تاکنون سیستم‌های زیادی برای از کار انداختن پهپادهای خودسر یا خطرناک طراحی شده، اما باید در فاصله نسبتا نزدیکی به پهپاد قرار داشته باشند که در صورت وجود مواد منفجره در آن‌ها، انهدام‌شان کار بسیار خطرناکی است.
شرکت DroneShield با ساخت سلاح مسدودکننده DroneGun به کمک این مساله آمده که سیگنال‌های پهپادها را از فاصله دور غیرفعال می‌کند.

این سلاح مانند بیشتر رقبایش، پهپاد را منهدم نمی‌کند بلکه آن را مجبور به فرود یا بازگشت به پایانه‌اش می‌کند.
تیم‌های ضد پهپاد نه تنها می‌توانند پهپادها را از فاصله دور غیرفعال کنند، بلکه همچنین می‌توانند موقعیت خلبان‌های آن‌ها را نیز شناسایی کنند.
این سلاح با وزن حدود شش کیلوگرم، سبک‌ترین جنگ‌افزار محسوب نمی‌شود اما یک نفر می‌تواند به راحتی آن را حمل کند. همچنین این سلاح نیازی به آموزش فنی خاصی نداشته و کاربرد آن برای کارکنان امنیتی آسان است.


منبع: العالم


  • بی قرار
۱۱
آذر
۹۵

تک تیراندازان داعش، در کمین کودکان موصل

تک تیراندازان گروه تروریستی داعش 15 کودک عراقی را هنگام تلاش برای فرار از موصل به قتل رساندند.

یک منبع امنیتی عراقی روز پنجشنبه با اعلام این خبر به شبکه السومریه تأکید کرد: عناصر داعش کودکان و نوجوانان آواره شده از موصل را می کشند.

وی افزود: تک تیراندازهای این گروه 15 کودک عراقی را که به همراه خانواده های خود درحال عزیمت به سمت نیروهای امنیتی در موصل بودند، به قتل رساندند.

به گفته این منبع، داعش با کارگذاشتن بمب و شکار کودکان اهالی موصل با تک تیراندازهای خود از خروج آنها از این شهر جلوگیری می کند، تا از آنها به عنوان سپر انسانی استفاده کند یا به هنگام شکست، در بین آنها پنهان شود.

منبع: العالم

  • بی قرار